-
۳۰۱
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 18:43
نیستی او را با هیچ هستی نمیتوان جبران کرد#شاهرخ مسکوب..سوگ مادر تازه حس های کتاب رو با تمام وجودم درک میکنم
-
۳۰۰
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 23:24
حرفی ندارم
-
۲۹۹
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 22:29
امروز فوتش رسمی شد..شناسنامه اش مهر "فوت گردید" خورد :( لعنت به این زندگی و دل من که هر روز دلتنگیم واست بیشتر و بیشتر میشه
-
۲۹۸
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 13:46
اینایی که سعی میکنن با زدن حرفای خارج از حوصله ام ذهنمو منحرف کنن رو درک نمیکنم همین که بدونم هستن کافیه..نه بیشتر و نه کمتر نه زمان را درد کسی...نه کسی را درد زمان
-
۲۹۷
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 13:28
دست رو دلم نذار، میسوزه
-
۲۹۶
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 20:10
دست و دلم به نفس کشیدن نمیره
-
۲۹۵
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 18:34
پدر گلم دیروز ما رو تنها گذاشت....بهارمون واسه همیشه خزان شد ای وای ای وای ای وای که دیگه کمرمون شکست اگه میشد از اسمون خدا رو واسش میاوردیم پایین..نشد..توی بیمارستان جلوی چشم مامان پرپر شد..دکترها همه کار کردند ولی... طاقت ندارم تو خونمون چشم بندازم..هرجا میرم هستی..خاطره هات..مهربونیات..دلتنگیهات ما تنهات...
-
۲۹۴
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 02:18
میدونی دیدنت اونجوری روی تخت بیمارستان چقدر دلمونو میلرزونه؟ زودتر خوب شو..لطفا
-
۲۹۳
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 02:13
مطمئنا اولین آرزویی که فردا صبح دارم اینه که کاش همه اینا خواب باشه
-
۲۹۲
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 23:21
وقتی واسه زنده موندن ...باید ارزو مرگ یکی دیگه رو بکنی :| توی زندگیم پستی و بلندی زیاد بوده ولی هیچ وقت به خدا نگفتم چرا ما ولی این دفعه دیگه واقعا چرا اینجوری باید بشه؟چرا؟ بدترین وقتای زندگیمونو دارم میگذرونم....خبری که امروز دادن واقعا شوکه ام کرد هیچ راهی نداریم..نه راه پس و نه راه پیش نیاز به یه معجزه... هیچ و...
-
۲۹۱
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 01:58
چه شبا و چه روزایی... :|
-
۲۹۰
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 02:27
یه چند روزی باید برم یه جایی....باید تکلیفمو با خودم روشن کنم دیدین این وقتایی که ادم از ناامیدی به امید میرسه؟ نوت:وقتاشو نمیشه تعمیم داد
-
۲۸۹
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 23:56
نگفتن حالمو بهتر میکنه پ.ن۱: این که هر لحظه منتظر زنگ تلفن باشی که نکنه یه اتفاقی افتاده باشه یا که.. گفتن نداره پ.ن۲: منتظر فردا هستم پ.ن۳: این چیزا ثبت کردن در تاریخ نداره
-
۲۸۸
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 01:08
تنگ شده..شلوارمو نمیگم..دلمو میگم :| پ.ن1: واسه مامان اینا :| پ.ن2: نمیدونم بعدا چطوری میخوام تک و تنها زندگی کنم :|
-
۲۸۷
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 01:14
من الان حوصله خودمم ندارم چه برسه به دوستام بهتره موقعیتمو درک کنن
-
۲۸۶
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 00:59
هنوزم حسودم این نشونه خوبی نیست
-
۲۸۵
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 02:05
اینایی که نسبت به احساس و علاقه خودشون مسئولیت پذیر نیستن پ.ن.بی ربط: یاد بگیریم که لازم نیست سعی کنیم به همه کمک کنیم، بعضیا آمادگی پذیرش کمک شما رو ندارن....اینجوری فقط وقت و انرژی خودتون رو تلف میکنید..یاد بگیرم
-
۲۸۴
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 01:13
نمیدونم چرا نسبت نگرانیم بستگی داره به مساحت مترکردن خونه ..فکر کنم 7 8 دور توی خونه چرخیدم :-/
-
۲۸۳
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 00:21
قبلا گفته بودم ولی الان همین حسو دوباره دارم rt@khodam سخته کسی رو نداشته باشی که بهت ارامش بده..مخصوصا این روزا
-
۲۸۲
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 21:26
همه چیز به طور ناگهانی واسه فردا داره جور میشه خدا کنه فردا همه چیز به خیر و خوشی بگذره..یعنی باید به خوبی بگذره از دستم کاری برنمیاد جز خوشبین بودن پ.ن: حوصله ندارم
-
۲۸۱
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 01:43
یکی ار بدترین حقارت ها واسه هر نفر، ترحم برانگیز بودنه
-
۲۸۰
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 23:49
آندو لیستمو دارم چک میکنم..مطمئن نیستم کلا میخواستم فردا رو بیخیال کارام بشم، یعنی نه برم سرکار، نه کلاس ولی دیدم اینجوری نمیشه فردا حتما باید زنگ بزنم به موسسه، ساعت کلاسام رو بپرسم جلسه اول کلاس رو حتما باید باشم با اینکه حس و حالشو ندارم ولی یه سری بایدها هست که حتما باید دنبالش کنم.. میگم خدا تو هم حواست دیگه به...
-
۲۷۹
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 02:02
رسما به بیماری بیخوابی و بد خوابی دچار شدم :|
-
۲۷۸
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 17:04
مهارت خوبی در منحرف کردن ذهنم پیدا کردم!
-
۲۷۷
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 16:51
و این یعنی خودسانسوری!
-
۲۷۶
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 22:47
خدایی بعضیامون خیلی ناشکریم و قدار چیزایی که داریم رو نمیدونیم حتما باید یه چیزی رو ازمون بگیرن تا ارزششو بفهمیم فقط بلدیم غر بزنیم و از در و دیوار و زمین و اسمون شکایت کنیم بعضی وقتا بد نیست اون انگشت اتهام رو که به بقیه نشون میدی 180 درجه بچرخونی، اونجوری یه کم زندگی شاید منصفانه تر بشه
-
۲۷۵
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 02:49
خوشم نمیومد..بچه پررو..فکر کرده کیه...حالا چون 4 نفر میشناسنش فکر کرده خیلی باحاله و حرفش سنده.. هر کسی هر جوری دلش بخواد فکر میکنه..لازم نیست تو خط بدی نه پسرم..جمع کن بساطت رو
-
۲۷۴
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 22:05
یکی یه زمان بهم گفته بود واسه تصمیم گیری باید خودخواه بود....فکر بدی نیست
-
۲۷۳
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 01:56
امسال هدف گیری گلوله های کاغذی به سطل زباله ام بهتر شده
-
۲۷۲
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 01:51
جدیدترین روشم واسه همسو نشدن جریانهامون Ctr+f4 هست از خودت یاد گرفتم..شاگرد خوبی بودم یا نه؟