388

همون وسط خونه زدم زیر گریه..زار زدم..برگشتم تو اینه به چشمام نگاه کردم و بازم زار زدم..زل زدم و باز زار زدم

بند هم نمیومد..واسه همه وقتایی که پدر رو از دست داده بودم..واسه فاصله هایی که نمیتونم پرشون کنم..واسه گندایی که توی کار زده بودم..وقتی کسی نیست دلداریت بده ناخودآگاه مجبوری خودت به خودت دلداری بدی..اروم میشی..ساکت میشی..کز میکنی تو خودت و به خودت میگی خرس گنده..ادم اینقدر ضعیف میشه؟

رفتم به کارام برسم..کامیپوترم هنگ کرد و کار نمیکرد..دوباره شروع کردم به زار زدن..گه

واسه گریه کردم دنبال بهانه ام..این روزا خیلی سخت میگذره..خیلی سخت..

داز ایت میک می استرانگر؟