387

هیشکی خال و حوصله عید و تبریک سال نو رو نداشت..ناهار خوردیم با هم ولی خوب دیگه وقتی سال تحویل میشه نیمشه که دیگه همدیگه رو بغل نکنی و بهم بوس ندی و ناشکر باشی از اینکه باهم هستی..درسته که جای بابا خالیه و هیج عیدی بدون اون خال و هوای عیدو سال جدید رو نداره و هیچ وقت اون عیدایی که با بابا داشتیم تکرار نمیشه ولی دلم نمیخواد که مامانم هم همیشه در غصه از دست دادن پدر بمونه....با این حال دستمون به انداختن سفره هفت سین حالا حالاها نمیره..

بازم دلیل نمیشه که به یاد اورردن روز اول سال جدید دلت رو نلرزونه واسه اینکه ارزوها و هدف های جدیدی نداشته باشی..

386

مکتوب کردن همه چیز فایده نداره..یه مسیج تو باعث میشه من دوباره همه چیز یادم بیاد..هی هر دفعه جلو چشمم بیاد که راحتِ راحت تو رو از دست دادم....ادمی که دارم باهاش حرف میزنم سهم من نیست...شوهر یکی دیگه هست..پدر بچه یکی دیگه میشه..من چطور میتونم باهات حرف بزنم؟ چطور واسم عادی بشی؟ به این چیزا فکر نکردی لعنتی؟ همه چیز به راحتیه یه کلیک تموم شده؟

نمیخوام توی سوز و گداز یه عشق از دست رفته باشم..نمیخوام..میخوام فراموش کنم..ولم کنین :(

385

در سوگ عشق از دست رفته...تحمل ندارم تا اخر عمرم تو فکر یه عشق از دست رفته باشم..ترجیح میدم خیلی چیزا رو فراموش کنم تا به خاطرش تا اخر عمرم حسرت بخورم

حوصله خاطره نویسی ندارم الان..بار شونصدم هست که داریوش داره پلی میشه..این وقتا باید بگذره..دلم میخواد دست بکنم تو حلقم زندگی رو بالا بیارم..

برو به سلامت..لت می موو آن