4

حوصله یاهو مسنجرو ندارم. میخوام ادامه کتابامو بخونم ولی ته دلم یه چیزی داره قلقلکم میده. اه کاش حداقل روز بود میزدم بیرون، پیاده روی...یا کتاب فروشی..اونجا یکی از جاهایی هست که احساس امنیت میکنم..حداقل راحت میتونم ساعتها کتابا رو ورق بزنم، و افکار بی سرو سامونم رو متمرکز کنم...این روزا با "آنتون روکانتن" تهوع سارتر بدجوری همزاد پنداری میکنم...

3

الان به شدت احساس تنهایی میکنم...مخصوصا گوش کردن به آهنگ مورد علاقه ام هم به شدتش افزود..امیدوارم خوردن کیک پنیری که درست کردم بهترش کنه...

2

برو بابا دلت خوشه
این تو بمیری از این تو بمیریا نیست. خودت رو سر کار گذاشتی یا منو؟! فکر کردی همه دنیا معطل تو هستند که منم معطل تو باشم؟ خیلی نگران این موضوع بودی یه زنگ میزدی، دقیقه ای 40 تومن بیشتر نیست. بهتر از ماست مالی کردنه! منو باش که فکر میکردم تو... بیخیال. خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو بکنی فراموشت کردم. حالا هم نمیدونم چرا داری این کارا رو میکنی، شاید که حرص منو دربیاری؟! anyway مهم نیست. فقط دیگه این کارا جا نماز آب کشیدن که نمیخواد! هیچ مشکلی نیست. دنیا امن و امان. تو هم بهتره به فکر خر کردن یکی دیگه باشی که شایدم تا الان واسش کم نذاشتی ! برو بابا دلت خوشه...زندگی همش 1 روزه. فردا دوباره خورشید از همون طرفی در میاد که قراره دربیاد. نه زمین میره آسمون نه آسمون میاد زمین.....راستی انگاری بهاره نه؟ برو کنار بذار باد بیاد!